▓█♦OnYx♦█▓
والدین او گفتند: " ما با کمال میل مشتاقیم که او را ملاقات کنیم " پسر ادامه داد: " ولی لازم است موضوعی را درباره ی او بدانید. او در جنگ به شدت آسیب دیده و در اثر برخورد با مین یک دست و یک پای خود را از دست داده است و جایی برای رفتن نداره. بنابراین میخوام اجازه دهید که او با ما زندگی کند. والدین گفتند: " پسر عزیزم شنیدن این موضوع برای ما بسیار تاسف بار است. شاید بتوانیم به او کمک کنیم که جایی برای زندگی پیدا کند. پسر گفا : " نه، من میخوام او با ما زندپگی کند " والدین گفتند: " تو متوجه نیستی! فردی با این شرایط موجب دردسر ما خواهد شد، ما فقط مسئول زندگی خودمان هستیم و نمیتوانیم اجازه دهیم مشکل فرد دیگری ما را دچار اختلال کند. بهتر است به ختنه برگردی و او را فراموش کنی!...دوستت راهی برای ادامه زندگی خواهد یافت!!! " در این هنگام پسر تلفن را با ناراحتی قطع کرد و والدین او دیگر چیزی نشنیدند... چند روز بعد پلیس سانفرانسیسکو به خانواده پسر اطلاع دادند که فرزندشان در سانحه سقوط از یک ساختمان بلندجان باخته است که مشکوک به خودکشی میباشد! پدر و مادر سراسیمه به سمت سانفرانسیسکو حرکت کردند و برای شناسایی جسد به پزشکی قانونی رفتند. آنها فرزند را شناختند و به موضوعی پی بردند که تصورش را هم نمیکردند. فرزند آنها فقط یک دست و یک پا داشت!!!
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:همیشه مطالبم جالبن!!! D:
پاسخ:چشم!
پاسخ:فابلی نداره!!!
پاسخ:دلت میاد؟؟؟...داستان به این قشنگی! D:
Power By:
LoxBlog.Com |